اتک آن تایتان، روایت دنیای غول ها و انسان ها
طرفداران انیمه و مانگا بدون شک با اسم اتک آن تایتان (Attack On Titan/Shingeki no Kyojin) یا تایتان مهاجم آشنا هستن. این سریال، بر اساس مجموعه مانگایی ژاپنی توسط هاجیمه ایسایاما (Hajime Isayama) نوشته و طراحی شده و مورد تحسین منتقدان قرار گرفته.
این مجموعه از ۹ سپتامبر ۲۰۰۹ در مجله بساتسو شونن (Bessatsu shonen magazine) منتشر و در ۲۱ آوریل ۲۰۲۱ با ۳۴ جلد و ۱۳۹ قسمت پس از ۱۱ سال به اتمام رسید.
ما در این مقاله به بررسی داستان زیبای فصل اول و دوم این انیمه پرطرفدار میپردازیم. اگر شما هم دوست دارین این داستان رو یه بار دیگه مرور کنین با ما همراه باشین…
خلاصه کلی داستان
قرنها پیش انسانها توسط غولهایی به نام تایتان، تا مرز نابودی پیش میرن. انسانهای باقیمونده برای حفاظت از جون خودشون دیوارهای بلندی میسازن و به مدت ۱۰۰ سال درون این دیوارها در امنیت کامل به سر میبرن تا زمانی که یک تایتان غول آسا پدیدار میشه و دیوار رو خراب میکنه.
این انیمه روی سه تا شخصیت اصلی، ارن یگر (Eren Jaeger)، میکاسا آکرمن (Mikasa Ackerman) و آرمین آرلرت (Armin Arlert) تمرکز میکنه که توی ارتش اسم نویسی میکنن تا با تایتانهای غولپیکر انساننما مبارزه کنن.
مرور فصل اول اتک آن تایتان
همونطوری که در مورد داستان به شکلی خلاصه صحبت کردیم این سریال یکی از برترین انیمه های ژانر تاریک فانتزیه اما به صورت خیلی اساسی در فصل اول به توسعه شخصیت ها و توصیف دنیای انسان ها و غول ها میپردازه.
ماهیت تایتان ها
100 سال پیش، انسان ها با مشکلاتی روبرو شدن و انسان نماهای غول پیکری به نام تایتان ها به جمعیت انسان حمله کردند. انسانها در این صد سال اطلاعات چندانی درباره غولها، منشأ پیدایش یا چگونگی تولیدمثل اونها بدست نیاوردن. غولها معمولاً بین ۳ تا ۱۵ متر بلند هستن، لباس نمیپوشن، اندام تولیدمثل ندارن و علاقه زیادی به خوردن انسانها دارن. اونها پوست محکمی دارن و فقط با آلیاژ خاصی میشه روی اونها خراش ایجاد کرد و به راحتی زخمها و حتی بریده شدن سر و اعضای بدن خودشون رو بازیابی میکنن و تنها نقطه ضعفشون پشت گردنشونه. از اون زمان، انسان ها دیوارهای غول پیکری ساختن که از اونها در برابر تایتان ها محافظت می کنه.
دیوارها
این دیوارها به صورت سه دایره هم مرکز هستن و به ترتیب با نامهای ماریا (Wōru Maria)، رز (Wōru Rōze) و سینا (Wōru Shīna) شناخته میشن. صد ساله که انسانها درون این دیوارها با آرامش زندگی کردن تا اینکه ناگهان یک روز، یک تایتان ۶۰ متری (بلندتر از دیوار ماریا) دیوار ماریا رو سوراخ کرده و راه رو برای ورود تایتانهای دیگه فراهم میکنه. با سقوط دیوار ماریا، بشریت بیشتر زمینهای کشاورزی و شهرها و مردمش رو از دست داده و دچار قحطی میشه.
ارن، میکاسا و آرمین
فصل اول به زمان کودکی ارن و خواهرخونده اش میکاسا برمیگرده که در شهر شیگانشینا (Shiganshina) همراه با پدر و مادر ارن زندگی میکنن. پس از سقوط دیوار ماریا و شهر شیگانشینا توسط تایتانها، مادر اِرن به دست یک تایتان کشته میشه و ارن قسم میخوره که انتقام مادرش رو از تایتانها بگیره. او به همراه دوستانش به دسته دیدهبانی (Scout Regiment) ملحق میشه تا تایتانها رو از بین ببره.
ارن که خورده شدن مادرش رو در سن بسیار کم با چشم خودش دید دچار ضربه روحی شدیدی شد که در اون شور و شوق خیلی زیاد و حسی مملو از انتقام برای کشتن تمام تایتان ها و نجات بشریت ایجاد کرد. او از اینکه نتونست مادرش رو نجات بده عصبانی بود و علاوه بر اون تصور می کرد که پدرش هم که دکتر روستا بود و برای کاری به بیرون از شهر رفته بود به همین ترتیب کشته شده.
میکاسا نسبت به ارن حس محافظتی و محبت آمیز داره و آماده است تا با هرکسی که سر راهش قرار بگیره مبارزه کنه. میکاسا از خاندان آکرمنهاست که به نظر میرسه دارای قدرت جسمی فوقالعادهای هستن. پدر و مادر اون به دست قاچاقچیهای انسان کشته شدن و خودش دزدیده شده و بعد توسط ارن نجات پیدا کرد و پس از اون با خانواده یگر زندگی میکرد.
آرمین از نظر قدرت بدنی به پای سربازان دیگه نمیرسه اما مغز متفکر گروهه و نقشههای هوشمندانه ای طراحی میکنه و شخصیتی احساساتی داره.
ارن، میکاسا و آرمین به دسته دیده بانی میپیوندن و در اونجا با کارآموزان دیگه ای مثل برتولت هوور (Bertholdt Hoover)، راینر براون (Reiner Braun)، آنی لئونهارت (Annie Leonhart)، جان کرستین (Jean Kirstein)، ساشا براوس (Sasha Braus)، کانی اسپرینگر (Connie Springer)، مارکو بوت (Marco Bott)، کریستا لنز (Krista Lenz) و یمیر (Ymir) ملاقات می کنن. این شخصیتها، گروه صدوچهارم آموزشی ارتش رو تشکیل میدن.
پنج سال بعد
سال ها بعد دوران آموزشی تموم میشه و ارن و دوستانش عضو رسمی ارتش میشن. سلاح اصلی ارتش برای مبارزه، وسیلهی مانور سه بعدیه که روی بدن افراد بسته میشه و متشکل از تیغهای فلزی بسیار برنده و قلابهایی همهجهته است، که حداکثر تحرک و سرعت رو برای سربازان فراهم میکنه.
کمی پس از تمامشدن دوره آموزشی، تایتانها دوباره حملهای به سردستگی همون تایتان عظیمالجثه انجام میدن. ارن برای نجات جون آرمین خودش رو فدا میکنه و توسط تایتانی بلعیده میشه، اما این پایان داستان شخصیت اصلی ما نیست.
ارن یک تایتان است؟
ارن در لحظات آخر متوجه میشه که با ریختن خون خودش میتونه تبدیل به یک تایتان بشه و با استفاده از این قدرتش به کمک بقیه میاد. این قابلیت ارن باعث ترس همسنگریهاش میشه اما اونا رو متقاعد میکنه تا از قدرتش به نفع انسان ها استفاده کنه. فرمانده دات پیکسیس (Dot Pixis) از ارن میخواد که با استفاده از قدرت تایتانیش، سوراخ ایجادشده در دیوار دوم، یعنی دیوار رز رو ببنده و اون هم با کمک دوستانش این کارو انجام میده و همگی پس از گذروندن ماجراهای خطرناکی به گروه شناسایی می پیوندن.
گروه شناسایی شامل عده ای از سربازانه که توانایی و مهارت جستجو در خارج از دیوارها رو دارن و توسط اروین اسمیت (Erwin Smith) رهبری میشن که مردی با تدبیر و باهوشه. اون شخصیتی متفکر و خونسرد داره و تمام هدفش پی بردن به هویت اصلی تایتانهاست.
دلیر مثل لیوای
کاپتان لیوای (Levi Ackerman) سردستهی گروه شناساییه. اون قوی ترین سرباز و جنگنده است و با وجود اینکه شخصیت اصلی نیست، به دلیل مهارت های خارق العاده و ظاهر غیرقابل انکارش خیلی مشهوره. لیوای تنها و آخرین عضو اصیل از خاندان آکرمنه و احتمالاً طرفدارانش بیشتر از خود قهرمان داستانه!! شخص دیگه ای که با دسته ی شناسایی کار میکنه، هانجی زوئه است که علاقهی بیش از حدی به بررسی تایتانها داره.
ارن باور داره که حقیقت وجودی تایتان ها در شهر و خانهی پدری او پیدا میشه اما متاسفانه، کمی بعد از ترک دیوار ماریا همراه با دوستانش، توسط یک تایتان مونث غولپیکر غافلگیر میشن. با توجه به هوشی که این غول از خودش نشون میده اونها حدس میزنن که اون هم احتمالا انسانی با قدرتی شبیه به ارن باشه و مشخص میشه که تایتان مونث در واقع آنی لئونهارت همرزم اونهاست که دنبال ارنه و حتی از کشتن بقیه میگذره. میکاسا و لیوای به نبرد با تایتان مونث میرن اما اون در آخر از دست اونها فرار میکنه.
داستان فصل اول سریال سرشار از معما های جذابه که انگیزه بشر رو برای زنده موندن از حملات ناگهانی تایتان ها، جستجوی زمین های فراتر از دیوارها و کشف حقیقت وجودی تایتان ها نشون میده. نگاه تایتانها، شیوه وحشتناکی که قربانیان خودشون رو میبلعن و خونریزی ناشی از اون، همگی مثل یه ترن هوایی عمل میکنه و سوالات بیشتری رو برای کشف داستان ایجاد میکنه.
توسعه شخصیت ها کلید موفقیت فصل اول این انیمه است و هر شخصیت نقش مهمی رو ایفا میکنه و اینه که ذهن بیننده رو درگیر خودش میکنه. جهانی که پیش رومون ساخته میشه یکی دیگه از دلایل جذابیت فصل اوله. همونطور که این فصل پیش می ره، شناخت ما از دنیایی که ارن و دوستانش توی اون زندگی می کنن هم افزایش پیدا میکنه.
فصل دوم اتک آن تایتان
وقتی خبر انتشار فصل دوم تایتان مهاجم اعلام شد، طرفداران این انیمه خیلی خوشحال شدن اما این خوشحالی به سرعت با اعلام این خبر که برخلاف فصل قبل که 25 قسمت بود، این فصل فقط 12 قسمت هست، از بین رفت.
فصل دوم هم به بیان ادامهی داستان فصل اول میپردازه و هانجی زوئه به بازجویی کشیشی به نام نیک میپردازه، که عضو گروهیه که دیوار رو میپرستن. در این حین دیوار رز در معرض خطر قرار گرفته و تایتانها درحال ورود به اون هستن. همه مشغول خبررسانی هستن که میکه زاکاریاس (Miche Zackarius) با جدیدترین تایتان دشمن مواجه میشه و اون هم یعنی تایتان میمون که از هوش و ذکاوت بیشتری برخورداره و میتونه صحبت کنه!
سرباز ها جمع میشن تا به مشکل دیوار رز رسیدگی کنن و ما در اینجا با دو شخصیت که تا اینجای داستان بیشتر در پسزمینه بودن، آشنا میشیم یعنی کریستا و یمیر (Ymir).
سالها پیش، یمیر در کشوری زندگی میکرده که توسط عدهای پرستش میشد. بعد از گذشت مدتی این افراد و خود یمیر دستگیر میشن و آمپولی مشکوک به اونها تزریق میشه. در سالیان بعد، یمیر و کریستا همدیگه رو در دوران آموزشی ملاقات میکنن و به هم نزدیک میشن. یمیر بزرگترین راز کریستا رو میدونه. نام اون اصلا کریستا نیست، بلکه هیستوریا ریس(Historia Reiss) نام داره و خون خاندان سلطنتی توی رگ هاشه. این دو دختر با هم عهد میبندن تا از هم حمایت کنن. وقتی همه ی سرباز ها توی محاصره غول ها قرار می گیرن، یمیر که نجات جون هیستوریا از همهچیز براش مهمتره خون خودش رو میریزه و تبدیل به یک تایتان میشه و رازش برای همه آشکار میشه.
نیک کشیش قبل از این به هانجی هشدار داده بود که کریستا کاراکتری کلیدی برای پیدا کردن راز تایتانهای دیواره. اینکه هیچ سوراخی توی دیوار رز پیدا نشد، تنها میتونه به این معنی باشه که تایتانهای خائنی بین انسانها زندگی میکنن و به این ترتیب بعد از مدتی تایتان زره پوش و عظیم الجثه کشف میشن و اونها دوستان ارن یعنی راینر و برتولت بودن که از جایی خارج از دیوار برای بردن ارن به اون سرزمین اومده بودن.
ارن با شجاعت با راینر مبارزه میکنه اما مجروح میشه و برتولت و راینر، ارن و یمیر رو میدزدن و در جنگل مخفی میشن. میکاسا موفق به نجات ارن میشه، اما اونها با همون تایتان خندانی که مادر ارن رو بلعیده بود، مواجه میشن. ارن با لمس تایتان خندان قادر به استفاده از قدرت تعدیل (Coordinate) میشه که با اون میتونه تمام تایتانها رو کنترل کنه. اون با این قدرت جدید، دیگر تایتانها رو وادار به کشتن تایتان خندان می کنه.
با همهی این اوصاف، برتولت، راینر و یمیر از دست اونا فرار میکنن و ارن و بقیه سربازان به شهر برمیگردن اما در این بین مشخص میشه که همه ی اینها زیر سر تایتان میمون اتفاق افتاده و در واقع این حمله از داخل شهر بود نه بیرون دیوارها.
قوس داستانی این فصل در مورد کاوش در گذشته یمیر (Ymir) و کریستا به عنوان راهی برای ارائه نکاتی در مورد ماهیت تایتان ها و دنیای گسترده و ناشناخته خارج از دیوارهاست اما مشکل اصلی اینه که ما چیزهای زیادی رو می بینیم که باعث ایجاد سؤال میشه، اما در طول 12 قسمت به پاسخ های بسیار کمی دست پیدا میکنیم.
روایت دنیای خارج از دیوارها
همونطوری که قبلا براتون توضیح دادیم این سریال مهیج و جذاب از روی سری مانگاهای ژاپنی ساخته شده و ما در مقاله قبلی روی داستان فصل اول و دوم این سریال مانور دادیم و اتفاقات مختلفی رو همراه با ارن، میکاسا و آرمین پشت سر گذاشتیم. حالا میخوایم توی این مقاله به بررسی فصل سوم بپردازیم و حسابی اون رو زیرو رو کنیم.
فصل سوم
در ابتدای فصل سوم، لیوای و گروهش درحال استراحت پس از نبرد سخت فصل دوم هستن و به ارن کمک میکنن تا سخت شدن رو در حالت تایتانی یاد بگیره. توی این اوضاع دولت تصمیم گرفته تا از درز هرگونه اطلاعاتی دربارهی خاندان سلطنتی هیستوریا یا رازهای تایتانها جلوگیری کنه.
قبل از اینکه ارتش به لیوای و گروهش حمله کنه، شخصیتهای داستان به داخل شهر فرار میکنن و ارتش رو گمراه میکنن اما گروهی از تیراندازان حرفهای به رهبری یک قاتل معروف به نام کنی (Kenny) به دنبال اونها هستن. کنی شخصیتیه که با گذشتهی لیوای ارتباط عمیقی داره.
در این فصل میفهمیم که پادشاه فریتز (King Fritz) بازیچه دست دولت مردهاست و در واقع شخصی به نام راد ریس (Rod Reiss)، پدر هیستوریا و پادشاه واقعی و در نتیجه هیستوریا وارث بعدی سلطنته.
گذشته هیستوریا
آلما مادر هیستوریا، یکی از خدمتکاران راد ریس بوده و بعد از بهدنیا آوردن هیستوریا به شهرهای اطراف تبعید میشه. پس از اون، دختری به نام فریدا (Frieda) به مزرعهی محل سکونت هیستوریا میاد و بهش محبت میکنه. پس از اینکه آلما توسط کنی کشته میشه، نام هیستوریا تبدیل به کریستا، حافظش دستکاری میشه و تنها بعد از ملاقات دوبارهی پدرش همه چیز رو به یاد میاره.
فریدا توانایی دستکاری در خاطرات مردم رو داشته و چنین قدرتی رو به همراه قابلیت تبدیل شدن به تایتان از خاندان سلطنتی به ارث برده. راد، هیستوریا و ارن رو به یک غار زیرزمینی کریستالی میبره تا هیستوریا به خودش آمپولی مخصوص رو تزریق کنه و پس از تبدیل شدن ارن رو ببلعه تا بتونه قدرت تایتان ارن رو تصاحب کنه.
در این نقطه اروین و پیکسیس بعد از دیدن فساد و ناکارآمدی دولت دست به کودتایی میزنن تا ملت رو متحد، رژیم رو براندازی و هیستوریا رو تبدیل به ملکه کنن و در این حین هم لیوای و گروهش برای نجات دوستانشون به سمت راد ریس حرکت میکنن.
گذشته لیوای
لیوای مادرش رو به علت بیماری در کودکی از دست میده و کنی لیوای رو پیدا میکنه تا اون رو به عنوان یه قاتل پرورش بده.آکرمنها قبل از اینکه مورد خشم اشرافیان قرار بگیرن، محافظان خاندان سلطنتی بودن و دارای قدرت و عکسالعمل فرا-انسانی هستن. در این فصل شاهد کشمکش های خیلی زیادی بین لیوای و کنی هستیم که به نوعی به ارتباط خونی اونها برمیگرده.
حالا هیستوریا باید تصمیم بگیره که میتونه برای رسیدن به قدرت غول بنیان گذار ارن رو ببلعه یا نه! خوشبختانه اون آمپول رو میشکنه و گروه لیوای هم از راه میرسن تا با ریس، کنی و گروهش مبارزه کنن.
ریس آخرین قطرههای سرم تایتانشدن رو میخوره و تبدیل به یک تایتان غول پیکر میشه که از شدت بزرگی قادر به راه رفتن نیست. ارن هم با سختسازی بدن خودش، از دوستانش محافظت میکنه.
ریس به سمت شهر میخزه و در جنگی استثنایی هیستوریا آخرین ضربه رو به نخاع پدر خودش میزنه و به این شکل با بدست آوردن دل مردم تبدیل به یک ملکه میشه.
چند ماه بعد
بالاخره صلح برقرار میشه و چندین ماه بعد ارن و دیگران به دنبال بستن سوراخ ایجادشده در دیوار و پیدا کردن اسرار زیرزمین خونه ارن، این بار با اسلحه ی جدیدی به اسم Thunder Spears وارد میدون نبرد میشن. ارن سوراخ ایجادشده در لایهی بیرونی دیوار ماریا رو با قابلیت سختسازی خودش پر میکنه و قبل از اینکه سوراخ لایهی درونی رو هم پر کنه متوجه میشن افراد دیگه ای هم اونجا هستن. با تشخیص درست آرمین بعد از مدتی، راینر از داخل دیوار بیرون میاد و تبدیل به تایتان زرهپوش میشه!
تایتان میمونی ورودی داخلی دیوار رو میبنده و ما تایتانی عجیب رو همراهش میبینیم که روی چهاردستوپای خودش حرکت میکنه. ارن و راینر شروع به مبارزه میکنن و ارن موقتا راینر رو از پا درمیاره. هانجی و سربازانش با اسلحه جدید پشت گردن راینر رو هدف قرار میدن و سعی میکنن تا مجروحش کنن.
راینر نعرهای بلند میکشه که علامتی برای تایتان میمونیه. تایتان میمونی از روی محمولهی سوار بر تایتان ارابهای، بشکهای رو برمیداره و به داخل پرتاب میکنه. داخل این بشکه برتولت یا همون تایتان عظیمالجثه قرار داره که با تبدیل شدن به تایتان شهر رو به آتیش میکشه.
اروین تصمیم میگیره که خودش و سربازانش رو قربانی کنه تا لیوای بتونه در فرصت مناسبی تایتان میمونی رو بکشه. لیوای جراحت شدیدی به تایتان میمونی وارد میکنه و زیک رو ازش بیرون میکشه اما اون قبل از هر کار دیگه ای توسط تایتان بارکش نجات پیدا میکنه.
در همین حال آرمین متوجه میشه که وقتی تایتان عظیمالجثه از خودش بخار داغ بیرون میده، اونقدر انرژی مصرف میکنه که دیگه قادر به حرکت نیست و نقشهای به ذهنش میرسه. ارن با وانمود به بیهوش بودن، خودش رو از دیوار به پایین پرتاب میکنه و آرمین با فدکاری تایتان عظیمالجثه رو وادار میکنه تا از بخار داغش استفاده کنه و در همین راه تمام بدنش میسوزه. ارن در همین بین با استفاده از قدرت سختسازی خودش سوراخ دیوار رو می بنده و در فرم انسانی خودش، از پشت به برتولت حمله میکنه و موفق میشه تا برتولت رو از فرم تایتانی خودش بیرون بکشه.
زیک ارن رو می بینه و بهش میگه که پدرش بهش دروغ گفته و یه روزی برای نجاتش برمیگرده! که این جمله ها و شباهت زیک با پدر ارن اون رو به فکر فرو میبره. با اومدن لیوای، زیک فرار میکنه. ارن و میکاسا از لیوای میخوان که سرم تبدیل به تایتان رو که از بعد از مبارزه با کنی ازش گرفته به آرمین تزریق کنه اما لیوای قصد نجات اروین رو داره.
لیوای با یادآوری صحبت های اروین قبل از عملیات، نظرش رو تغییر و آرمین رو نجات میده. آرمین با دریافت سرم، تبدیل به تایتانی خالص میشه و برتولت رو میبلعه و به این شکل آرمین به تایتان عظیم الجثه بعدی تبدیل میشه!
بعد از به هوش اومدن و بهبود آرمین، همگی به سمت خونه پدری ارن راهی میشن تا از رازهای زیرزمین خونه آگاه بشن. اونها توی زیرزمین اون خونه، سه دفتر و یک عکس از گریشا یگر (پدر ارن) پیدا میکنن و با حقایقی روبهرو میشن که دیدگاهشون رو به طور کلی دربارهی این جهان تغییر میده.
گذشته گریشا یگر
گریشا و خواهرش از سر کنجکاوی کودکانه به خارج از منطقه لیبریو (Liberio) (محدوده زندگی الدیاییها در سرزمین مارلی) میرن و توسط ماموران دستگیر میشن. مدتی بعد جسد خونین خواهر گریشا که به قتل رسیده، پیدا میشه و سربازان با دروغگویی این قتل رو کتمان میکنن و پدر گریشا هم دروغهای اونها رو میپذیره.
گریشا که از کودکی با خشم و نفرت بزرگ شده، در بزرگسالی، عضو یک گروه بهنام بازسازندگان میشه که در اون از تاریخ واقعی الدیاییها مطلع میشه. این گروه توسط شخصی معروف به نام جغد حمایت میشه و گریشا، دینا فریتز (Dina Fritz)، همسر آینده خودش که آخرین بازمانده الدیایی از خاندان سلطنتی هست رو ملاقات میکنه. اونا بعد از ازدواج صاحب فرزندی میشن که اسمش رو زیک میذارن که تصمیم میگیرن اون رو به یک جنگجو (Warrior) تبدیل کنن تا با کمکش نقشه مارلی رو برای گرفتن تایتان بنیان گذار خراب کنن. اما همه چی بهم میریزه و زیک اونارو لو میده و به جزیره پارادایس تبعید میشن.
همه ی اعضای گروه با تزریق سرم به تایتانهای خالص تبدیل و در اونجا رها میشن و دینا تبدیل به همون تایتان خندانی میشه که درابتدای داستان مادر ارن رو میبلعه. گریشا در لحظه آخر توسط ارن کروگر که در واقع جغد بوده، نجات پیدا میکنه و اونجا متوجه میشه که کروگر در واقع تایتان حمله رو در وجود خودش داره. کروگر ماموریتی رو به گریشا میسپره تا تایتان بنیان گذار رو از شاه الدیایی ها پس بگیره و بعد از اون تایتان حمله رو به گریشا منتقل میکنه.
حقیقت
ارن متوجه میشه که 8 سال بیشتر فرصت نداره و همینطور آرمین هم 13 سال. اون متوجه میشه علت استفاده از قدرت بنیان گذار بخاطر لمس کردن تایتان خندانی که متعلق به دینا و از خون سلطنتی بوده اتفاق میوفته اما تصمیم میگیره برای محافظت از هیستوریا این راز رو پیش خودش نگه داره.
مسئولان ارتش و هیستوریا تصمیم میگیرن که حقیقت رو به مردم پارادیس بگن. اینکه مردم و تایتانها همگی از یک نژاد هستن و انسانها در بیرون از دیوارها منقرض نشدن و اولین حمله به داخل دیوارها، توسط دولت مارلی برنامهریزی شده بود.
یک سال گذشت…
مردم به خونه های خودشون برگشته و گروه شناسایی بار دیگه به خارج از دیوار ها سفر میکنه تا دنیای بیرون رو بررسی کنه. با گذشتن 6 سال از حمله ی تایتان ها، حالا این گروه به دیواری میرسن که گریشا در اونجا تایتان مهاجم رو به ارث برده. شخصیت های شجاع داستان ما برای اولین بار دریا رو به چشم میبینن و ارن متوجه میشه که در اون طرف این آب ها دشمنانشون قرار دارن.
این فصل از اتک آن تایتان، فراتر از ساختن جهان و سکانسهای اکشن باورنکردنی، با شخصیتهایی شگفتانگیز بود. نبرد هایی که در این فصل توسط تایتان ها و بین گروه شناسایی و دسته قاتلان کنی اتفاق افتاد، نفس رو توی سینه حبس میکرد. انیماتورهای استودیو WIT واقعاً از خودشون فرا تر رفتن و در فصل سوم مهارتشون رو در تطبیق پذیری و چابکی جابجایی صحنه ها با شدت زیادی به ما نشون دادن. اگر تا قبل از این به هیستوریا اهمیت نمیداین از الان حسابی بهش توجه میکنین چون دیگه زندگیشو کاملا میدونین. توسعه این شخصیت به قدری عمیق بوده که اون رو از یک شخصیت منفعل به کاراکتری تاثیر گذار و تصمیم گیرنده تبدیل کنه.
حالا سوال اصلی اینجاست که ارن و دوستانش بالاخره با ازبینبردن دشمنانشون آزاد میشن؟
نظرتونو برامون بذارین و حتما شخصیت منتخبتون از دنیای اتک آن تایتان رو به ما معرفی کنین!